آخرین مطالب
پيوندها
  • خانه ی خضرای وجود
  • کیت اگزوز
  • زنون قوی
  • چراغ لیزری دوچرخه

  • تبادل لینک هوشمند
    برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان مهندس سلیمانی و آدرس zia.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان
سیدضیاء سلیمانی




 

انتظار فرج

نمی دانم
در كدامین گوشه عالم دیدگان خونبارم را می نگری
كنار قبر جده ات زهرا
كنار بسترت در سامرا
و یا كربلا


هر كجایی به صاحب اسمت به یادم باش


و نمی دانم
نمی دانم دلیل نبودنت را
دلیل نه حضورت بر نه مردمان را
مگر نه این است كه جهان بیداد می كند از ظلم
مگر نه این است كه جهان فریاد می كند از جور


اما ...
تا ابدین لحظه منتظرت می مانم


آه !! از واژه انتظار
انتظاری جانكاه
و طولانی ترین انتظار عالم


نمی دانم
چه سری است در غروب جمعه
كه غم انگیزترین لحظه زندگی است


و نمی دانم
چه شوقی دارد لحظه دیدنت
نمی دانم می گنجم در پوست خود یا نه ؟


اما ...
منتظرت می مانم
و می دانم
این را می دانم
كه در اندوه نا مردمی های نامردمان زمانی
در اندوه ناحق گری های ناحق گرانی
و می دانم
كه خود نیز در انتظار ظهوری


پس ......
اللهم عجل لولیك الفرج

 



 

دو جهان

 

خوش به حال هر که رفت از این جهان

چون ندارد هیچ سودی این زمان


هر کسی در این جهان سودش بود

لعنت خلق خدا سویش بود


چون ندارد هیچ سری جز یکی

آن بود نامردی و هم زیرکی


چون نبود راضی یکی از دست او

اینچنین باشد سرشت پست او


چونکه ظاهر گشت در روز قیام

لعن باشد سوی او جای سلام


کردگار از کیفرش لغزش نکرد

چون یکی از حق خود بخشش نکرد


نامه اعمال در دست چپش

مردمان گویند که : خاک بر سرش!


می فرستند او به سوی دوزخان

جون نبود راضی یکی در این جهان


جایگاه فانی او دوزخ است

دوزخی با ناله بس افزونتر است


آن قدر افزون تر است از این جهان

که نماند طاقت و هیچش توان


هر کسی که او بردنش در آن جهان

گفت : ای وای این جهان و آن جهان ؟!


دو توان باشد در آن دنیای نیک

کردگار و دیگری کردار نیک


دومی را هر کسی دارا نبود

کردگار از لطف خود غافل نمود

 



 

خرمن اعمال

 

این جهان هستش به مثل مزرعه

مزرعه ، یک کرت باغ دهکده

 

تو بباشی زارع هر خوب و بد

گر بکاری بد ، تو مردودی و رد

 

خوش به حال هر نمونه کشتکار

تا جوان هستی تو محصولی بکار

 

آن زمانی کاشتندت زیر قبر

خواب غفلت بود بر تو مثل ابر

 

چون تو را آید نکیر و منکری

گویی ای وای از جوانی و نری

 

آن جهان بودم به نادانی خویش

این ، گرفتار و اسیر دام خویش

 

ناگهان بر تو رسد فرمان حق

تو نباشی لایق رحمان حق

 

آن جهان بودی تو زارع ، کشتکار

این جهان بردار ، هر کردی تو کار

 

تو که بودی غافل از هر دو جهان

نیست جنت را تو آن کون و مکان

 



 

مولا علی

 

صاحب ارضی که او باشد علی

منتخب شد که ؟ او باشد علی


در وداع الحج که ابن آمنه

نیک مرد همرهش باشد علی


خلق شد حادثه ای بسیار عجیب

خلق را چون صاحبش باشد علی


وحی شد بر قلب پاک مصطفی

گفته شد اول ولی باشد علی


دین خود را بر شما کردم تمام

چون که تنها علتش باشد علی


ناگهان فریاد زد نور خدا

منبری سازید بر آن باشد علی


گفت عقب را بگو که زود آی

تا ببینند او همی باشد علی


به جلو گویید قدری باز آی

تا که بشناسند او باشد علی


- بحر چه مجلس گرفته است او ؟

- چون که صاحب مجلسش باشد علی


البسه کندند آن حجاج زود

چون که صاحب البسه باشد علی


زیر پاهاشان نهادند البسه

چون که تنها علتش باشد علی


این سخن را گفت آن شخص عظیم

تا که حاکم بعد من باشد علی


بر سر دستش بلندش کرد دست

گفت ای خلق این جوان باشد علی


هر که را مولای اویم تا کنون

از کنون مولای او باشد علی


اندر آن دستش همی دستش فشرد

گفت یا رب این جوان باشد علی


هر کسی دست کمک با او دهد

روز آخر در برش باشد علی


ای ضیاء چندان نگفتی وصف او

چون که صاحب وصف ، او باشد علی


هر چه را تو بنگری یا بشنوی

صاحب و علت همی باشد علی